متن نامه فخیم زاده به شرح ذیل است:
«چند ماه پيش بعد از بازگشائي خانه سينما، مجمع عمومي کانون کارگردانها برگزار شد و بنده به عنوان يکي از اعضاي شوراي مرکزي انتخاب شدم ولي بعداز سه جلسه استعفا دادم و از حضور در جلسات شوراي مرکزي خودداري نمودم. بعد ازآن به کرات دوستان و همکاران و رسانه ها جوياي دليل اين استعفا بودند ولي من از دادن هرگونه توضيحي خودداري مي کردم چرا که نمي خواستم هيچگونه خدشه اي به حيات مجددخانه سينما وارد شود. خانه سينمائي که دوسال ناحق و ناروا بسته شده بود وخود من هم مثل بقيه اعضا، مدام در تب و تاب بودم و بيانيه امضا مي کردم وهر زمان که هيئت مديره خانه درخواست مي کرد (بدون انکه وظيفه يا مسئوليتي داشته باشم) با ايشان همراه مي شدم و به ديدار مسئولين بلندمرتبه کشوراعم از دکتر قاليباف (شهردار) سردار کارگر (معاونت اجتماعتي نيروي انتظامي) حجت الاسلام پورمحمدي (رئيس سازمان بازرسي)....و حتي شخص رئيس جمهوروقت يعني احمدي نژاد مي شتافتم تا بلکه راهي پيدا کنيم و خانه را از بهانه جويان و مدعيان قانون باز پس گيريم و درآن روزهائي که مهاجمين به خانه حمله کرده بودند و قصد تصرف داشتند همراه بسياري ازهمکاران ساعتها پشت درخانه، کنارکوچه روي زمين نشستم تا اجازه ندهيم خانه سينما به تصرف نااهلان درآيد که درنيامد.
تا آنکه بالاخره در دولت يازدهم به لطف و تدبير رئيس جمهور و وزير ارشاد، خانه سينما بارديگر بازگشائي شد وبه آغوش اهالي سينما بازگشت. درروزافتتاح و آمدن دکتر ايوبي هم به همراه عده زيادي ازهمکاران حضور داشتم که عکسها و فيلمهايش موجود است.
اينهارا گفتم تا معلوم شود که بنده از معاندين و وابستگان معاونت سينمائي دوره قبل و بي تفاوتها نسبت به بسته شدن خانه سينما نبودم.
اما معني تمام اين تلاشها اين نبود که من وبسياري ازهمکارانم تمام اعمال و رفتارمسئولين خانه سينما رو مي پسنديديم واز فعل و انفعالات درون خانه و صنوف وابسته به خانه سينما دل خوشي داشتيم. خير، اينطور نبود. ليکن شرايط را براي طرح اينگونه مباحث مناسب نمي ديديم. بازپس گيري خانه دراولويت قرارداشت و چاره اي نبود جز انکه مشکلات درون صنفي را به بعد از استقرارمجدد خانه سينما موکول کنيم.
باهمين منطق بود که درمجمع عمومي کانون کارگردانها با وجود آنکه بسياري از ما به شدت به عملکرد شوراي مرکزي معترض بوديم لب فروبستيم و به خاطر پرهيز از هرگونه تشنج آفريني ولطمه به کليت خانه سينما، سکوت اختيار کرديم وقصد کرديم تا انتخابات در فضائي آرام برگزار شود که شد وبنده به همراه ابوالحسن داودي و محمد بزرگ نيا به عنوان اعضاي جديد، وارد شوراي مرکزي کانون کارگردانها شديم. (البته درهمين انتخاب وراي گيري هم مشکلاتي وجود داشت که به وقتش اشاره مي کنم). اولين جلسه شوراي مرکزي درخانه سينما شماره يک (خيابان سمنان) برگزار شد ودرهمين جلسه بود که اولين کشمکش ما بين من و رئيس قبلي شوراي مرکزي اتفاق افتاد و کار به پرخاش کشيد واين درگيري دوجلسه ادامه پيدا کرد و درنهايت من استعفا دادم. اما براي آنکه به ماهيت اين اختلاف پي ببريم بايد به چهار سال قبل يعني زمان برگزاري مجمع عمومي در سال 88 بازگرديم.
از مدتی قبل تاریخ مجمع عمومی اعلام شده بود اما درست یک هفته قبل از جلسه، ناگهان شنیدیم که علیرضا رئیسیان از ریاست کانون برکنار شده است. کاملا حیرت زده شده بودیم. چنین عزلی آن هم به فاصله یک هفته تا مجمع عمومی کاملا غیرمنتظره و غیرمتعارف بود. علیرضا رئیسیان نزدیک بیست سال در شورای مرکزی کانون حضور مستمر داشت و از هشت سال پیش به ریاست کانون برگزیده شده بود و انصافا به بهترین وجه کانون را اداره میکرد. رئیسیان فیلمساز پرکاری نبود به همین دلیل وقت زیادی را صرف امور کانون کارگردانان می کرد و با درایت مسائل و مباحث مرتبط با کانون را رتق و فتق می نمود.
در دوران او کانون از نفوذ و قدرت بسیاری برخوردار بود و عملکرد بسیار خوبی داشت. نمایندگان کانون همه جا حضور فعال داشتند؛ هم در هیئت مدیره خانه سینما، هم در شورای پروانه ساخت ارشاد هم هیئت حل اختلاف و هم شورای صنفی نمایش و... و رئیسیان به عنوان رئیس کانون همه این نماینده ها را به خوبی هماهنگ می کرد و با اعضا روابط بسیار خوبی برقرار کرده بود. به همین دلیل عزل رئیسیان آنهم به فاصله یک هفته تا مجمع عمومی با تعجب و بهت و حیرت توام بود. از هرکدام از امضای شورای مرکزی که سوال می کردیم جواب درستی نمی شنیدیم، تنها جواب این بود که : رئیسیان دیکتاتور شده بود.
می گفتیم چرا یک هفته صبر نکردید تا دیکتاتوری او را با مجمع عمومی در میان بگذارید و نظر اعضای مجمع را جلب کنید؟ پاسخی نداشتند. می گفتیم چطور از دوسال پیش که برای بار چهارم او را به ریاست انتخاب کردید متوجه دیکتاتوری او نبودید ؟ پاسخی نداشتند.
با همین بهت و حیرت وارد جلسه مجمع عمومی شدیم. آنجا هم هیچ دلیل و علت منطقی عنوان نمی شد و تنها به دیکتاتوری رئیسیان اشاره می کردند. البته بیشتر اعضای شورای مرکزی ساکت بودند و تنها یک نفر یعنی همایون اسعدیان سخن میگفت. بالاخره رئیسیان میکروفن به دست گرفت و مسائلی عنوان کرد که برای خیلی از ما ناآشنا و ناشنیده بود.
رئیسیان به رانت خواری و رانت جوئی و توطئه و ارتباط اعضای شورای مرکزی و وابستگانشان با مراکز قدرت اشاره می کرد. از سخنان رئیسیان هم چیزی نمی فهمیدیم. ظاهرا پشت پرده خبرهایی بود که ما نمی دانستیم. بحث و گفتگو به درازا کشید . ما همچنان گنگ و حیرت زده بودیم البته محمد مهدی عسگرپور مدیرعامل خانه نیز با این گروه هم رای وهم نظر بود. خوب به خاطر دارم که من و مسعود جعفری جوزانی کنار هم نشسته بودیم و مدام از هم می پرسیدیم چه خبر است و ماجرا چیست؟
بالاخره به انتخابات رسیدیم، رئیسیان اعلام کرد که دیگر کاندیدا نیست و نمی خواهد به عضویت شورای مرکزی انتخاب شود. با تعدادی از حاضرین مشورت کردیم. چند نفری پیشنهاد کردند که چهره های تازه ای را به شورای مرکزی بفرستیم. مقبول افتاد، سیروس الوند و پوران درخشنده و مهدی کرم پور و سعید سهیلی .... انتخاب شدند و به شورای مرکزی کانون راه یافتند اما چندان دوام نیاوردند، ظاهرا انگیزه زیادی برای اداره کانون نداشتند.
در همان ماههای اول سه نفر از اعضای شورای استعفا دادند و به فاصله 10 ماه شورا از اکثریت افتاد و بار دیگر مجمع عمومی تشکیل شد. این بار رئیسیان اصلا حضور نیافت و نامزدهای سابقه دار و شناخته شده دیگری هم قدم به میدان نگذاشتند در نتیجه همایون اسعدیان و مازیار میری و محمدعلی سجادی و... چند نفر از همراهانشان که در دوره ماقبل آخر رودروی رئیسیان ایستاده بودند به درون شورای مرکزی راه یافتند.گروه جدید بلافاصله همایون اسعدیان را به عنوان رئیس انتخاب کردند و از در مقابله با شمقدری درآمدند و شروع به صدور اطلاعیه و بیانیه علیه معاونت سینما نمودند که البته مقبول همه ما بود و همان چالشی بود که ما بین اهالی سینما و شمقدری به خاطر بستن و انحلال خانه سینما بوجود آمد.
با همین کشمکش و درگیری به نوروز 92 رسیدیم . ناگهان حوزه هنری دو فیلم «زندگی خصوصی» و «گشت ارشاد» را که پروانه نمایش داشتند، از اکران پائین کشید و اعلام کرد که اجازه نمی دهد این دو فیلم در سینماهای حوزه (تهران و شهرستانها) به نمایش درآیند.
اقدام بی سابقه ای بود و خبر از اختلافات جناحی و سیاسی می داد ولی تاثیر مخربش بر پیکره تولید و نمایش غیر قابل انکار بود. فکر می کردیم که کانون کارگردانها به عنوان یک نهاد صنفی که از اعتبار فرهنگی برخوردار است مسلما با این عمل مخالفت خواهد کرد و حداقل بیانیهای در این مورد صادر خواهد نمود. ولی در کمال تعجب مشاهده می کردیم که کانون ساکت است و هیچ عکس العملی نشان نمی دهد.
چیزی نگذشت که حوزه اسامی پانزده فیلم تحریمی دیگر اعلام کرد و خبر داد که این فیلمها نیز علی رغم داشتن پروانه اجازه اکران و نمایش 90 سینما حوزه را ندارند. در سینما ولوله افتاد و صاحبان فیلمها به تکاپو افتادند، بنده و چند نفر دیگر با رئیس و یکی دو نفر از اعضای شورای مرکزی کانون تماس گرفتیم و خواستار این شدیم که با این عمل مخرب برخورد صنفی بنمایند. بعد از اصرارهای مکرر و ملاقاتی که در دفتر کانون با رئیس و چند نفر از اعضا شورای مرکزی انجام شد بالاخره کانون اطلاعیه رقیق و بی خاصیت صادر کرد که در سرتاسر آن به شمقدری و سازمان سینمایی حمله شده بود و عمل حوزه را نتیجه عملکرد و بی تدبیری سازمان سینمایی قلمداد نموده بود و در نهایت اشارهای رقیق و مختصر به تحریم حوزه کرده بودند. سر خورده شده بودیم ولی به دلیل شرایط حاکم بر سینما و خانه سینما، سکوت اختیار کردیم. مدتی گذشت ناگهان حوزه هنری، رسما و علنا لیستی از کارگردانهای را منتشر ساخت که قرار است با حوزه همکاری کنند و در آینده نزدیک با سرمایه حوزه اقدام به فیلمسازی نمایند. در بین اسامی نام مدیرعامل خانه سینما و چندین نفر از اعضای شورای مرکزی کانون و یکی دو نفر از فیلمسازان معتبر دیده میشد. تقاضای جلسه کردیم. منعقد شد، همایون اسعدیان و مازیار میری و محمدرضا هنرمند و محمد مهدی عسگرپور و میرکریمی و عزیزالله حمید نژاد حضور پیدا کردند مطلب را عنوان کردیم و گفتیم در شرایط فعلی فیلم ساختن برای حوزه در حقیقت دهن کجی به همکاران ستم دیده و مشروعیت بخشیدن به عمل غیر قانونی و متعارف حوزه است و حوزه قصدش از انتخاب شما کارگردان های مسئول، مطرح و صاحب نام این است که در شرایط فعلی از چنین کاری خودداری نمایید و فیلمسازی برای حوزه را منوط به برداشتن تحریم ها نمایید. البته تکلیف نکردیم. (که نمی توانستیم تکلیف کنیم) فقط درخواستی دوستانه و صنفی بود و توقع داشتیم رعایت حال همکاران و دوستان خود را بنمایند.
از بین حاضرین تنها حمیدنژاد و محمدرضا هنرمند از فیلمسازی صرف نظر نمودند (حمیدنژاد رسما اعلام انصراف کرد و هنرمند علیرغم داشتن قرارداد عملا از ساختن فیلم خودداری نمود.) لیکن بقیه همچنان بر سر قول و قرارشان با حوزه ماندند و حاضر به انصراف نشدند.
در اواخر دولت دهم یاران شمقدری به همراه تعدادی از کارگردان ها که از وضعیت و عملکرد کانون ناراضی بودند دور هم جمع شدند و جلسه ای منعقد کردند و سعی کردند نهاد صنفی تازه ای پایه ریزی کنند. عمل چندان جدی نبود. نوعی تحرک از طرف شمقدری و عکس العمل از جانب کارگردان های ناراضی بود. شورای مرکزی کانون کارگردان ها از بنده و چند نفر دیگر جهت مشورت دعوت به عمل آورد. همایون اسعدیان حضور نداشت و ظاهرا در سفر بود. جملگی بر این عقیده بودیم که کانون نباید با این اعضا خصمانه برخورد کند و آتش تفرقه را تشدید نماید. پیشنهاد ما این بود که وحدتمان را حفظ کنیم و از دو دستگی پرهیز نماییم و از تدبیر و تسامح گروه تازه را بار دیگر جذب کانون کنیم. همه حاضرین بالاتفاق پذیرفتند و صورت جلسه شد اما مدتی بعد ناگهان خبردار شدیم که برای تک تک کسانی که در آن جلسه حضور پیدا کرده بودند حکم تعلیق از عضویت صادر و ارسال شده است. عملی که کاملا مغایر با تصمیمی بود که در آن جلسه اتخاذ کرده بودیم.
بالاخره دولت دهم رفت و دولت یازدهم بر سر کار آمد و مطابق قولی که رییس دولت داده بود خانه سینما بازگشایی شد و کانون کارگردان ها یکی از اولین صنوفی بود که اقدام به برگزاری مجمع عمومی کرد.
از چند روز قبل شایعه شده بود که معترضین خیال دارند روز انتخابات در محل خانه سینما تجمع کنند و اجازه برگزاری مجمع عمومی را ندهند. تمام فکر و ذکر بنده و دوستانم این بود که چه کنیم تا این اتفاق نیافتد و مجمع عمومی و انتخابات در آرامش کامل برگزار شود. به همین دلیل به هیچ وجه درصدد یارگیری و لابی و اخذ وکالت از غائبین نبودیم و اصلا تصمیمی برای کاندیدا شدن و حضور در شورای مرکزی نداشتیم. فقط می خواستیم که انتخابات در آرامش برگزار شود چرا که فکر می کردیم برگزاری آرام و بی مشکل کانون می تواند پایه های لرزان و تازه بازگشایی شده خانه سینما را مستحکم کند. جلسه در فضایی نامطمئن و توام با خوف و رجا آغاز شد!
اسعدیان گزارش عملکرد سه ساله داد که بیشتر مربوط به درگیری و نامه پراکنی با رییس سازمان سینمایی دوره قبل بود و هیچ اشاره ای به عملکرد حوزه و پایین کشیدن دو فیلم و ممانعت از اکران تعدادی از فیلم ها و عکس العمل کانون نکرد. من محتاط و ملایم تذکر دادم. اسعدیان عذرخواهی کرد و گفت سهوا از قلم افتاده بعد بلافاصله همان بیانیه نرم و نازک را قرائت کرد.
من با لحنی کم و بیش توام با شوخی گفتم: آقای اسعدیان، شمقدری را چماق زده اید و حوزه را با دمب نرم و نازکتان! تصدیق کرد. من کوتاه آمدم و ادامه ندادم بقیه همفکران من هم به همان دلایلی که عرض کردم از ادامه بحث و گفتگو پرهیز کردند. تا این لحظه نه من و نه ابوالحسن داوودی و نه محمد بزرگ نیا هیچکدام خیال نداشتیم خود را کاندیدای شورای مرکزی نماییم.
رای گیری به بعد از آنتراکت ده دقیقه ای موکول شد. از سالن خارج شدیم. در این لحظه علیرضا داودنژاد و عزیزالله حمیدنژاد و مجید قاری زاده و ابوالحسن داودی و چند نفر دیگر از همفکران از من خواستند که خودم را کاندید کنم. نمی پذیرفتم. اصرار کردند و در نهایت گفتم به شرطی قبول می کنم که ابوالحسن داودی و بزرگ نیا هم کاندیداتوری را قبول کنند. بعد از بحث و گفت و گوی بسیار بالاخره پذیرفتند و به سالن بازگشتیم و خودمان را کاندیدا کردیم و رای گیری آغاز شد و در نهایت محمد بزرگ نیا و بنده و ابوالحسن داودی به همراه کمال تبریزی و محمدمهدی عسگرپور به عنوان اعضای جدید به شورای مرکزی راه یافتیم. هنرمند و مازیار میری رای برابر داشتند. میری به نفع هنرمند کنار رفت و در نتیجه مازیار میری و داریوش فرهنگ به عنوان اعضای علی البدل انتخاب شدند. اما نکته قابل توجه در این رای گیری رای بسیار بالای (99 رای) همایون اسعدیان بود که به نظر بنده و بسیاری از دوستان علتش سی و هفت وکالتنامه ای بود که از غائبین مجمع عمومی اخذ شده بود و ظاهرا در زمانی که ما نگران خانه سینما و برگزاری سالم و بی دغدغه مجمع عمومی بودیم دوستان به لابی گری و یارگیری و اخذ وکالت سرگرم بودند و قصد داشتند که هیچ وجه مرکزیت و اداره کانون را از دست ندهند و البته کاملا مشخص بود که از حضور غیرمترقبه بنده و داوودی و بزرگ نیا دل خوشی ندارند.
قبل از اینکه اولین جلسه شورای مرکزی برگزار شود همایون اسعدیان به عنوان رئیس سابق کانون کارگردانان مصاحبه ای با خبرگزاری ایسنا انجام داد و اعلام کرد که «چگونگی برگزاری انتخابات نشان داد که مجمع عمومی از عملکرد شورای مرکزی دوره قبل کاملا رضایت داشته است.» (نقل به مضمون) این مصاحبه زنگ خطری بود برای ما چرا که متوجه شدیم اسعدیان و همفکرانش قصد ندارند از مدیرت کانون صرفنظر کنند و ریاست را به دیگران واگذار نمایند. من و داودی با همفکرانمان به مشورت نشستیم و به این نتیجه رسیدیم که ریاست اسعدیان به هیچ وجه به نفع کانون و سینما نیست و بهتر است آدمی سلیم النفس و خوش سابقه و صلح جو و مستقلی به ریاست کانون انتخاب شود تا زمینه همبستگی و انسجام مجدد فراهم گردد و خط و مشی کانون به جای حمایت از بخش دولتی به سمت پشتیبانی از بخش خصوصی تغییر مسیر دهد.
با همین فکر وارد جلسه شدیم. به محض آنکه به مرحله انتخاب هیئت رئیسه رسیدیم ، همایون اسعدیان بی مقدمه عنوان کرد که: ریاست کانون خود به خود به من تعلق دارد چرا توانسته ام بالاترین رای را از مجمع عمومی اخذ نمایم. چنین سخنی آن هم با این صراحت برای بنده تازگی داشت چرا که چنین مسئولیت هایی معمولاً با پیشنهاد از طرف دیگران و رعایت احترام متقدمین و ریش سفیدها و تعارفات معمول و متداول توام است و کمتر کسی خودش شخصاً داوطلب ریاست یک نهاد صنفی می شود. به همین دلیل پرسیدم آیا این حق در اساسنامه کانون ذکر شده؟ گفت نه ولی این یک رویه است و جز یک مورد همیشه بدین گونه انتخاب شده است. گفتم پس ضرورتی برای رعایت این رویه نیست و از همین جا بحث و جدل آغاز شد. من و داوودی به انحراف و تندروی ها وابستگی های همایون اسعدیان و مازیار میری به اشخاص ، افراد و گروه ها اشاره می کردیم و معتقد بودیم کانون باید فارغ از این تمایلات اداره شود و همایون اسعدیان پیوسته از عملکردش دفاع می کرد. خوب به خاطر دارم که در اوج مشاجره محمد رضا هنرمند پرسید کاندیدای شما کیست؟ گفتم: محمد بزرگ نیا ، و دلایل خود را بر شمردم و به سلامت و محبوبیت و استقلال محمد بزرگ نیا اشاره کردم. اما بزرگ نیا که قبلاً تلویحاً قبول کرده بود که مسئولیت ریاست را به عهده بگیرد با دیدن کشمکش و بحث و مشاجره بلافاصله عنوان کرد که حاضر به پذیرش چنین مسئولیتی نیست و البته این تصمیم منطبق با همان خصلت مسالمت جوی او بود. جلسه اول با همان کدورت و اختلاف پایان یافت و روز بعد من و داوودی پیغام دادیم که چنانچه اسعدیان همچنان بر تصاحب ریاست کانون اصرار داشته باشد ما استعفا می دهیم و مسئله را با جراید و رسانه ها در میان می گذاریم. پیغام و نقل قول و رفت و آمد چند روزی ادامه پیدا کرد و در نهایت خبر آوردند که اسعدیان از کاندیداتوری منصرف شده است و حاضر است که ریاست را به شخص دیگری واگذار نماید. در نتیجه در روز مقرر در جلسه حاضر شدیم و ناگهان با کاندیداتوری کمال تبریزی رو به رو شدیم. این کاندیداتوری کاملاً غیر منتظره بود. کمال تبریزی انسان محترمی است و از شخصیت موجهی برخوردار است ولی به هیچ وجه برای اداره یک نهاد صنفی آدم مناسبی نیست چرا که یکی از پرکارترین کارگردان ها سینماست و همیشه دو- سه فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی در دست تولید دارد. این همان نکته ای بود که من همان جا و در همان لحظه به خودش در میان گذاشتم و گفتم: شما پیوسته سر کاری مگر فرصت می کنی که به امور کانون رسیدگی کنی؟
ولی بی فایده بود او بر کاندیداتوری خود ایستادگی کرد و در نتیجه بعد از دو بار رای گیری به ریاست کانون کارگردان ها انتخاب شد. همانجا بود که فهمیدم که این طرح و نقشه تازه ایست و قرار نیست چیزی تغییر کند. کمال تبریزی فقط یک مقام تشریفاتی است چرا که به دلیل مشغله نمی تواند حضور مداوم و مستمر داشته باشد در نتیجه کانون همچنان در اختیار همان کس یا کسان قبلی است. فهمیدم این تصمیمی است که خارج از کانون گرفته شده و قرار است «در»، بر همان «پاشنه» چند سال گذشته بچرخد. اینجا بود که حضور خویش را در چینین فضایی بی ثمر دیدم و تصمیم به استعفا گرفتم. البته به همان دلائل که در بالا عرض کردم کاملاً بی سرو صدا کنار کشیدم و اجازه ندادم که ماجرا رسانه ای شود ولی که خانه سینما از آن مرحله عبور کرده و استحکام یافته بر آن شدم تا ماوقع را با اهالی سینما و همه کسانی که به من رای دادند در میان بگذارم و بگویم: دوستان همان طور که حدس می زدم کمال تبریزی پیوسته سر فیلمبرداری است و اداره کانون را به همان خط فکری خاص واگذار کرده است و البته این گرایش دولتی و ضد بخش خصوصی منحصر به کانون نیست و در حال حاضر در همه عرصه ها حضور فعال دارد و قصد کرده تمام بودجه ها و امتیازها و رانت های دولتی و ملی را در اختیار بگیرد و وجه مشخصه این تفکر روشنفکرمابانه این است که اعمال و کردارشان را پشت شعارهای به ظاهر فرهنگی و در باطن اقتصادی پنهان کنند و اگر دیر بجنبد بزودی از سینمای ملی و بخش خصوصی اثری باقی نخواهد ماند.
مهدی فخیم زاده
تکمله 1
وقتی این یادداشت را می نوشتم شنیدم که کانون کارگردانها میخواهد جشنی برپا کند و مهمانی مجللی ترتیب دهد و از همه کارگردان ها دعوت به عمل آورد و از سه نسل تقدیر و تشکر کند. بی اختیار با خودم گفتم: فاعتبرو یا اولی الابصار. یاد آن بیت معروف افتادم که: این گربه موموکن بابا از آن تو/این قاطر چموش لگد زن از آن من.
ما را به جشن و شب کارگردانان دعوت می کنند و بودجه فیلم های دولتی را بین خودشان تقسیم می کنند.
با این مهمانی شام و تقدیر و تشکر دو هدف را نشانه گرفته اند. اول آنکه مسئولین سینمایی و صاحبان پول و قدرت را مرعوب کنند و نشان دهند که چگونه فرهنگی ترین صنف ، یعنی کارگردان ها سینمای ایران را در ید قدرت خود دارند که می تواند به سرفه ای گرد آورند و به عطسه ای بپراکنند و دیگر آنکه کارگردان ها را نمک گیر کنند و زمینه تسلط و همیشگی و مداوم خویش را بر سینما فراهم سازند. که البته شتر در خواب بیند پنبه دانه.
تکمله 2
شنیده ایم که بودجه این مهمانی را نیز از جیب خودمان درآورده اند و بنیاد سینمایی فارابی را وادار ساخته اند که چند صد میلیون بپردازد. عرض بنده آن ا ست که ای کاش بنیاد فارابی و جناب ایوبی به جای تقبل هزینه چنین جشنی بی حاصل و بی نتیجه ای، به فکر مستمندان سینما بودند و شب عید دست نیاز دردمندان سینما را این گونه پس می زدند و از پرداخت عیدانه ششصد- هفتصد هزار تومانی استنکاف نمی نمودند که هم خیر دنیا در آن بود و هم ثواب آخرت... »
نظرات